جدول جو
جدول جو

معنی قلعه قباب - جستجوی لغت در جدول جو

قلعه قباب
(قِ)
قلعه ای است در مدینه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قَ عَ قُ)
دهی است از دهستان نوروزآباد بخش سرخس شهرستان مشهد، واقع در 12هزارگزی جنوب سرخس و سر راه مالرو عمومی سرخس به پل خاتون. موقع جغرافیایی آن جلگه و گرمسیری است. سکنۀ آن 350 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و مالداری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ قَ دَ)
دهی است از دهستان درو فرامان بخش مرکزی شهرستان کرمانشاهان، واقع در 21هزارگزی خاور کرمانشاه و 3هزارگزی باختر چال قنبر. موقع جغرافیایی آن تپه، ماهور و هوای آن سردسیری است. سکنۀ آن 80 تن است. آب آن از قنات کوچک و محصول آن غلات، دیم، حبوبات، لبنیات و شغل اهالی زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد و تابستان از راه چالاب قنبر اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 26هزارگزی شمال باختری الیگودرز و 7هزارگزی باختر شوسۀ شاه زند به ازنا. موقع جغرافیایی آن جلگه و معتدل است. سکنۀ آن 479 تن است. آب آن از قنات و چاه و محصول آن غلات، لبنیات، چغندر، پنبه، صیفی و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی زنان قالی و جاجیم بافی است. راه مالرو دارد و اتومبیل میتوان برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
قلعه ای است به اندلس. (آنندراج) (از متن اللغه). قلعه ای است به اندلس و از آن قلعه است محمد بن سعد لغوی و قاسم بن شارب فقیه و محمد بن یحیی نحوی. (منتهی الارب) (تاج العروس). نام شهری واقع در اندلس از اعمال طلیطله. (از معجم البلدان). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی شود
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ عَبْ با)
دهی است از دهستان بلوک شرقی بخش مرکزی شهرستان دزفول، واقع در 13هزارگزی جنوب دزفول و 11هزارگزی جنوب اتومبیل رو شوشتر به دزفول. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن گرمسیری مالاریائی است. سکنۀ آن 100 تن است. آب آن از رود خانه دز و محصول آن غلات، برنج، کنجد و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد و ساکنین از طایفۀ عشایر بختیاری هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَعَ شَ رَ)
دهی است از دهستان مرکزی بخش فریمان شهرستان مشهد، واقعدر 28هزارگزی جنوب باختری فریمان و یکهزارگزی شمال باختری مالرو فریمان به پاه قلعه. موقع جغرافیایی آن کوهستانی و سردسیری است. سکنۀ آن 38 تن است. آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ ؟)
ده کوچکی است از دهستان چادکان بخش داران شهرستان فریدن، واقع در 54هزارگزی جنوب خاوری داران. سکنۀ آن 20 تن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ گُ لِ / لَ)
دهی است از دهستان زیدون بخش حومه شهرستان بهبهان، واقع در 54هزارگزی جنوب خاوری بهبهان. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن گرمسیری مالاریائی است. سکنۀآن 433 تن است. آب آن از رودخانه و چشمه و محصول آن غلات، پشم، لبنیات و شغل اهالی زراعت و حشم داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ)
قلعه ای است بر کوه کیلویه که محبوسان و مغضوبان را گویند نگاهدارند از باب قلعه گوالیا که در هند است. (آنندراج) :
از شوق نوگلی دل من آب گشته است
در قلعۀ گلاب بود عندلیب من.
اسماعیل ایماء (از آنندراج).
از محرمان معشوق عاشق در اضطراب است
بلبل ز رشک مینا در قلعۀ گلاب است.
طاهر وحید (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(قَ)
قلعه ای است عظیم و محکم در دامن کوه افتاده است. (از قلاع روم) (نزهه القلوب 3:99)
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ / عِ)
کوتوال. دژبان
لغت نامه دهخدا
(قَ عَ قَمْ بَ)
دهی است از دهستان قیلاب بخش اندیمشک شهرستان دزفول، واقع در 5هزارگزی شمال خاوری اندیمشک و کنار راه خاوری شوسه و راه آهن تهران به اهواز. موقع جغرافیایی آن دشت و هوای آن گرمسیری مالاریائی است. سکنۀ آن 1000 تن است. آب آن از لوله و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و کارگری راه آهن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
دژبان، دژدار، قلعه بیگی، قلعه دار، کوتوال
فرهنگ واژه مترادف متضاد